فرهنگ امروز/ سید حسین رسولی
چنین میانگارم که با کارهای عباس جوانمرد، علی نصیریان و بهطور ویژه «گروه هنر ملی» نوعی «پرسش دراماتورژیک» در سپهر تئاتر ایران شکل میگیرد. بحث من، چارچوب از قبل فراهم شدهای ندارد و تنها به نکات کلی اشاره خواهم کرد. البته نقطه شروع بحث غیرتئاتری است. نخست به شکلگیری طبقه متوسط نوین و اندیشه بازگشت به خویشتن اشاره میکنم و در ادامه بر دراماتورژی و شیوه اجرایی عباس جوانمرد تاکید خواهد شد.
شکلگیری طبقه متوسط نوین و اندیشه بازگشت به خویشتن
بهطور کلی در سپهر اندیشه سیاسی ایران از دوران قاجار به این سو با چهار گفتمان محوری روبهرو هستیم که شاخهها گوناگونی هم دارند: ۱- ملیگرایی، ایرانیت و باستانگرایی؛ ۲- مارکسیسم-لنینیسم؛ ۳- اندیشه اسلامی؛ ۴- غربگرایی لیبرال. در زمینه ملیگرایی و ایرانیت از زمان پهلوی به این سو افرادی چون احمد کسروی و صادق هدایت توانستند بیشترین تاثیر را بگذارند. سیداحمد حکمآبادی که بعدها نام خانوادگی کسروی را برگزید، با انتقاد از «اوضاع زندگی، خرافهگرایی و آداب اجتماعی» مردم ایران، خواستار «پالایش زبان فارسی» از هر گونه واژه عربی بود و بر سرهنویسی تاکید داشت. این اندیشه در واقع ادامه برخی تفکرهای اواخر دوره قاجار است که عقبماندگی ایرانیان را وابستگی به فرهنگ اعراب میدانستند. کسروی نگاه ویژهای به نوعی «ملیگرایی و ایرانیت فارغ از اسلامیت» داشت. این اندیشه را میتوان در نوشتههای صادق هدایت نیز جستوجو کرد که به نوعی «ملیگرایی رمانتیک» است. این تفکرها بعدها با سخنرانی هانری کربن مسیر متفاوتی پیدا میکند. دکتر محمد صنعتی میگوید: «بعد از شهریور ۱۳۲۰ وضعیت کشور بلبشو است و روشنفکران مانند هر دوره ناکامی به دنبال پیدا کردن خط و ربط و هویتی! و در این میان دو خط فکری به وجود میآید. یکی از آنها خط فکری مارکسیسم- لنینیسم است که حزب توده آن را نمایندگی میکند. شکلگیری نحله فکری دوم از سال ۱۳۲۴ با سخنرانی مهم هانری کربن در مورد فلسفه اشراق و رابطهاش با عرفان ایرانی و باورهای باستانی ایرانیان پیش از اسلام آغاز میشود. این سخنرانی به نظر من بسیار مهم است، زیرا به گونهای دیگر میل باستانمداری را که در دوره رضاشاه تقویت شده بود، مطرح کرد. این باستانمداری نوعی «خودشیفتگی ایرانی» را در مقابل تحقیر بسیار شدیدی که در دوران قاجار پدید آمده بود، تقویت میکرد.» (گفتوگو با روزنامه اعتماد، ۲۱ آبان ۱۳۹۷) البته بعدها تفکر باستانگرایی با اندیشههای عرفانی و اسلامی ترکیب میشود و از سوی دیگر علی شریعتی و جلال آلاحمد نیز نزدیکی خاصی بین گروههای اسلامی و مارکسیست و ملیگرا ایجاد میکنند بهطوری که میتوان گفت جریانهای اصلی سپهر سیاسی به یکدیگر نزدیک میشوند و اغلب هم علیه نظام پهلوی فعالیت میکنند. البته نظام پهلوی هم با تبلیغ کربن و برخی شاگردانش چون سید احمد فردید و سید حسین نصر با تاکید بر ملیگرایی و ایرانیت شروع به مبارزه با گروههای اسلامی و مارکسیستی برانداز میکند. همانطور که ملاحظه میکنید این جریانهای فکری گرهها و پیچهای زیادی میخورند بهطوری که گروههای «چپ اسلامی» و... سر برمیآورند. جالب است که در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ شاهد نوعی افسردگی در بین روشنفکران هستیم و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آنها را عصبانی و ضد استعمار کرده است. با رشد اقتصادی افسارگسیخته آن دوران یک طبقه متوسط نوین شکل میگیرد. این طبقه از افراد تحصیلکرده در داخل و خارج تشکیل میشود و تاثیرش در هنر و ادب بسیار مشخص است. در کتاب «شریعتی، امروز و آینده ما: نگاهی به میراث فکری او پس از چهل سال» که به قلم جمعی از پژوهشگران است به نکتههای جالبی اشاره میشود: «بازتاب برآمدن طبقه متوسط نوین ایران و گسترش نهادهای آموزشی نوین را میتوان در فرهنگ، هنر و ادب آن زمان دید. موج نوی سینمای ایران با آثار مهرجویی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی و دیگران خود را نشان میدهد. در عرصه تئاتر نیز شاهین سرکیسیان، بیژن مفید، عباس جوانمرد، علی نصیریان و هنرمندانی مانند آنها این موج تازه را ادامه و بازتاب میدهند.» در این دوران است که اندیشه «بازگشت به خویشتن» اوج میگیرد: «یکی از مهمترین دغدغههای روشنفکران دهه 40 و 50 ش در ایران مفهوم بازگشت به خویشتن بود که چنین دغدغهای به وفور در آثار جلال آلاحمد، شریعتی، فردید و نصر به چشم میخورد. در همین زمینه باید پرسید: بازگشت به کدامین خویشتن؟ در مقابل، این بازگشت از یک سو، به معنای «نفی حال» و از سوی دیگر، به معنای «بازگشت به گذشته» است. با وجود این، چنین بازگشتی متضمن دو پیشفرض است: اولا دلالت بر آگاهی نسبت به میراث گذشته دارد؛ در ثانی این بازگشت به معنای رجعت به سنت اصیل است.» (مقاله بازگشت به خویشتن به مثابه سنت برساخته؛ بررسی موردی آرای جلال آلاحمد.) بنابراین با شکلگیری «طبقه متوسط نوین»، اندیشه «بازگشت به خویشتن»، نفی «فرهنگ و تمدن دیگری و غربزدگی» و همچنین «مبارزه با هژمونی و ایدئولوژی رژیم پهلوی» نوعی هنر نوین شکل گرفت که بر «گروه هنر ملی» به سرپرستی عباس جوانمرد هم تاثیر گذاشت.
دراماتورژی و نگاه به داشتههای ملی
در اواسط دهه ۱۳۳۰ و بعد از افسردگیهای کودتای ۲۸ مرداد، نمایشنامههایی چون «محلل» و «مردهخورها» توسط عباس جوانمرد اجرا و «افعی طلایی» و «بلبل سرگشته» نیز از سوی علی نصیریان نوشته میشود. نمایش «بلبل سرگشته» به قدری موفق است که برای اجرا به فرانسه دعوت میشود. نصیریان در همین رابطه میگوید: «در دورهای به توصیه امیرحسین جهانبگلو که همچون جلال آلاحمد و سیمین دانشور به خانه سرکیسیان رفت و آمد داشت، تصمیم گرفتیم نمایشنامههای ایرانی کار کنیم که من سراغ نمایشنامه «افعی طلایی» رفتم که شباهتی به «داش آکل» هدایت داشت و عباس جوانمرد هم متن دیگری دست گرفت. بعد از آن در یکی از شمارههای مجله «سخن»، هدایت داستان «بلبل سرگشته» را معرفی کرده بود که توجه مرا جلب کرد چون هم حالت اسطورهای داشت و هم زمینی شده بود و اینچنین بود که «بلبل سرگشته» را نوشتم.» (سایت ایسنا، ۱۹ بهمن ۱۳۹۸) اینگونه است که نوعی دراماتورژی جدید در ایران شکل میگیرد. عباس جوانمرد در کتاب «تئاتر، هویت و نمایش ملی» مینویسد: «تئاتر ملی تعریفی روشنتر از واژگان ترکیبی خود ندارد.» البته به نظر میرسد که جوانمرد میخواهد شیوههای نمایش ایرانی و تئاتر مدرن را با هم درآمیزد.
او تاکید بسیار زیادی بر شیوه اجرایی و فاصلهگذاری برتولت برشت دارد و در این باره میگوید: «بهطور کلی فاصلهگذاری در کار اجرای نمایش دارای مشخصاتی است که باید توجه دقیق به آن کرد و با معرفت بیشتر و دقت کافی در زمینه مزایای آن و علت وجودیاش برای نمایش با آن روبهرو شد. کار فاصلهگذاری در نمایش بهطور خودرو در تئاتر شرق و به ویژه چین وجود داشته و اکنون هم وجود دارد و درست شبیه است به کار فاصلهگذاری که در تئاتر بومی ما تعزیه به نوعی و در روحوضی به نوع دیگری مشهود است.» (گفتوگو با روزنامه آیندگان، ۶ آبان ۱۳۴۸). جوانمرد میگوید: «معتقدم کار کردن در تئاتر تنها به اجرای یک اثر نمایشی ختم نمیشود و کار بنده نیز اکنون در حوزه تحقیق و پژوهش در تئاتر است.» (گفتوگو با خبرگزاری مهر ۲۰ فروردین ۱۳۹۳) پس این گروه علاوه بر اجرا روی پژوهش هم تاکید داشتند. وی اشاره میکند: «مطالعه دقیق و تفحص بیشتر در تئاتر بومی ما و انطباق آن با شیوههای مترقیتر تئاتر امروز که خود ملهم از تئاتر شرق یعنی شیوه فاصلهگذاری و تئاتر حماسی است این نوید را میداد که میشود با هوشیاری و آگاهی بیشتر این تکنیک را به کار گرفت؛ حواشی و زواید و نقاط منفی آن را حذف کرد و از آن نهالی هرس شده و بارور به وجود آورد که بتواند جوابگوی اصیلترین شیوه درام ملی باشد.» (گفتوگو با روزنامه آیندگان، ۶ آبان ۱۳۴۸). جوانمرد در آن زمان معتقد بود کار گروهش و تکنیک اجرای تئاتر بومی ایران خصایص تئاتر برشتی را دارد و بر همین اصل هم بود که او دست به تجربههای جدید زد: «نتیجه این کار را به درستی نمیدانم، فکر میکنم این کار باید در عمق تاریخ قرار بگیرد تا بتواند قضاوت شود.» (سایت تاریخ ایرانی، ۱۰ فروردین ۱۳۹۶) اجازه بدهید به نمایش «شهر آفتاب مهتاب» (۱۳۴۴) به نویسندگی علی حاتمی و کارگردانی عباس جوانمرد نگاهی کوتاه بیندازیم. این اجرا با حالتی روایتگونه مانند قصههای سنتی شروع میشود: «یکی بود یکی نبود». کلام آهنگین است و از موسیقی استفاده زیادی میشود. یک پیشپرده طولانی وجود دارد و بعد هم شخصیتهای نمایش به صحنه میآیند. لباسها سنتی است و بازیگرها غلوآمیز بازی میکنند. طراحی صحنه بسیار ساده است. نشانههای روحوضی و سیاهبازی و تئاترهای لالهزار به خوبی در نمایش هویداست. چند دقیقه یک بار هم ساز تنبک نواخته میشود. در واقع، کنشهای صحنهای با موسیقی همراه است. جواد مجابی در یادداشت «نشد که مثال نعلبندیان را بنویسم!» تئاترهای جعفر والی، عباس جوانمرد و علی نصیریان را «سر راست و سادهفهم» معرفی میکند. این سادگی و همه فهم بودن یکی از نشانههای کلیدی گروه هنر ملی است که مثلا با اجراهای حمید سمندریان و داود رشیدی تفاوت دارد. در پایان نمایش «شهر آفتاب مهتاب» پیامی تمثیلی- سیاسی بیان میشود: «ماهیگیر: ما خودمون دور خودمون دیوار کشیدیم. زنده به گور شدیم.» بعد ماهیگیر تصمیم میگیرد پنجرهای را به خورشید باز کند، اما متوجه میشود: «شبکور شده است». سپس فریاد میزند: «ما میخواهیم بریم به دریا». جالب است که بازیها و نمایشنامه بسیار گلدرشت و ساده هستند. در این نمایشنامه، نه دیالوگنویسی دراماتیک هست و نه به خوبی کنشهای دراماتیک پیش میرود. بازیها نیز بسیار اغراقآمیز است و فریادهای گوشخراشی هم زده میشود. اگر با عینک امروز به این تئاتر نگاه کنیم به ضعفها و اشکالهای فراوانی پی خواهیم برد.
روزنامه اعتماد
نظر شما